educational psychology

وبلاگ انجمن دانشجویی روان شناسی تربیتی دانشگاه الزهرا(س)

educational psychology

وبلاگ انجمن دانشجویی روان شناسی تربیتی دانشگاه الزهرا(س)

این وبلاگ متعلق به انجمن علمی روان شناسی تربیتی دانشگاه الزهرا(س) می باشد.
اعضای انجمن :

صدیقه عباس زاده(دبیر انجمن)
فروغ میرزاخانی
نرجس اسماعیلی
مریم جلالی
سمیه هاشمی

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روسو» ثبت شده است

سخنرانی(نمادین) ژان ژاک روسو در ایرانی

صدیقه عباس زاده | Friday, 30 Bahman 1394، 07:52 PM

                                                                                                                                

                          بخشی از سخنرانی ژان ژاک روسو در سفر  غیر منتظره اش به ایران

و

نقد آموزش و پرورش ایران

او سخنرانی اش را اینگونه شروع کرد: «هرچه از ید خالق عالم جل شانه بیرون آید از عیب و نقص مبراست¸ولی به محض اینکه به دست اولاد آدم رسید فاسد می شود» وباردیگر در این سفر¸این جملات را تکرار کردم ¸ چراکه به آن معتقد تر شدم و آن را بیشتر لمس کردم.این جمله بر حق است که آدمیزاد میل ندارد هیچ موجودی همان طور که  به دست طبیعت ساخته شده است باقی بماند¸ ولو اینکه آن موجود انسان باشد.گویی در این دیار با قدمت فرهنگی و فرهنگ این چنین کهن نیز این امر صدق می کند قبل از سفرم به ایران امیدوار بودم آنچه شنیده ام حقیقت نباشد ولی افسوس...!که انسان همه گونه در طبیعت دست برده حتی در طبیعت نوع انسان.

شما میل دارید کودکتان را تربیت کنید اما چگونه؟ آیا مفهوم تربیت از نظر شما روشن است...؟ گویی کودک مومی در دستانتان است  که به هر شکل که می خواهید  درمی آوریدش¸و در این راه میل کودک چه اهمیتی دارد؟ در حقیقت که در سرزمینتان ¸هیچ.  میل شما بیشتر اهمیت دارد تا کودکتان.آیا هیچ می دانید با این نوع تربیت کودکتان را تغییر می دهید اما در جهتی منفی. من وظیفه ی خود می دانم  شما را ازین نادانی برهانم و نگاه مبهم و تاریک شما را از تربیت روشن سازم.  حال سوالی دارم... تربیت چیست؟  اندکی بیندیشید.آیا مفهومی ازآن در ذهن دارید.                                                                               

تربیت یا از اشیا است یا آدمیان یا  طبیعت.ما سه استاد داریم.که هرکدام می تواند اثرات مثبت و منفی داشته باشد.اما باید تمام تلاشتان براین باشد که در این سه گونه تربیت به مقصد برسیم و کسی که در این راه به توفیق برسد میتوانم بگویم هنرمند است و بس.چراکه کاری کرده است بزرگ و فراتر از هنر.حال اساس تربیت را بر  طبیعت قرار می دهیم و دو گونه ی دیگر را بر طبیعت.شاید از خود بپرسید چرا؟چون در این بین طبیعت است که خارج از اراده ی ماست و می دانم کلمه ی طبیعت برای شما مبهم است و شاید هرگز تا به این لحظه به این معنی آن را به کار نگرفته باشید.

کودک با فطرتی نیک و پاک آفریده می شودو طبیعت ¸ برنامه ای فطری است که کودک با آن آفریده شده و در هر مرحله از زندگی اش قابلیت های خاص خود را دارد. طبیعت راهنمای رشد کودک است و تحت تاثیر طبیعت ¸به طور خود انگیخته قابلیت ها و قوای تمیز خود را از طریق تمیز اشیا کامل خواهد کرد بی آنکه نیازی به آموزش شما بزرگسالان داشته باشد.بنابراین اگر ما در این برنامه ی فطری و خدادادی دخالت نکنیم کودک قادر است با ذهنی مستقل به نوجوانی برسد و سپس وارد اجتماع شود بدون نیاز به آموزش بزرگسالان.در حالی که میبینم و میبینید شما از بدو تولد کودکانتان سعی می کنید به آنها بیاموزید! این یعنی دخالت در طبیعت. برنامه های اموزشی بسیاری برای کودکانتان وجود دارد که در همه ی انها سعی شده زودتر از موعد آنچه را که شاید از آن هیچ درکی از آن ندارند  با اجبار و بدون علاقه به آنها بیاموزید .و شما چه مشتاق از انها استقبال میکنید در حالی که نمیدانید راه را اشتباه برگزیده اید!  

در روند زندگی انسان، کودکی جایگاه خاصی دارد ، ولی شما چیزی از آن نمی دانید . زیرا به شدت نگران آینده کودک هستیم، یعنی آنچه که او باید بداند تا در بزرگسالی در جامعه موفق شود. حتی «خردمندترین نویسندگان،بدون پرسیدن از خودشان که یک کودک قادر به یادگیری چه چیزی هست،خود را وقف آنچه به آن معتقدند انسان باید بداند، می‌ کنند . آنها همواره در کودک یک انسان بزرگسال را جستجو می‌ کنند، بدون توجه به اینکه او قبل از اینکه یک انسان باشد، چیست؟  

  حال شما را تا جایی که بتوانم از اشتباهات  تعلیم و تربیت کودکانتان آگاه می کنم. تربیت واقعی  ¸تربیتی است که در آن  تمرین¸ عمل ودر کل فعالیت وجود داشته باشد¸نه دستورات شفاهی.زندگی کردن یعنی فعالیت¸یعنی به کار بردن اعضای بدن و حواس و قوای جسمانی و روحانی.حال آنکه فعالیت در سیستم آموزشی شما جایی ندارد و بیشتر قوانین از پیش نوشته شده ای دارید که آن فرمانرواست و تعیین می کند کودک چه  کند یا نکند. چه بسا دستورات شفاهی زیادی که از بالا بر کودک صادر می شود و او باید اطاعت کند.کودکان شما بیشتر منفعل اند و نظام آموزشی شما می خواهد ذهن این کودکان را از محتواهای خشک و غیر قابل درک پر کند.گویی تربیت در این سرزمین یعنی اطاعت کورکورانه و اجرای کودک از دستورات بزرگترها ¸اماشما سخت در اشتباهید.

کودک باید آزاد باشد تا خودش طبق برنامه ی طبیعت خود آنچه را می خواهد با فعالیت هایش در طبیعت بیاموزد نه اینکه شما به آنها بیاموزید. این برنامه های آموزشی که برای  انها پیاده می کنید بر خلاف رشد طبیعی آنهاست زیرا برنامه اصلی با خود آنها آفریده شده و نیازی به این برنامه ها نیست.

کودکانتان محکوم هستند در سنین خاصی به مدرسه روند¸ این در حالی است که آنها باید برای پاک ماندن فطرتشان از مدرسه  و اجتماع دور بمانند و در این مدرسه معلم حکم یک فرمانده است که حکم می کند و کودک ناگزیر اجرا می کند و فرمانبر است. در حالی که کودک نیازی به معلم ندارد و بهتر بگویم نیاز به یک راهنما داردیعنی به یک مربی. اگر کودک بخواهد فقط به اوامر شما و معلمش گوش فرا دهد پس دیگر جایی برای استفاده از ذهنش وجود دارد؟؟ چه بسیار مشکلاتی که از وجود همین معلم سرچشمه می گیرد.

مدرسه هایتان فضاهایی بسته ¸ با تعداد زیادی کودک و معلم و مراقبین¸که مدام رفتارها و فعالیت های کودک زیر نظر ,است و اگررفتار حرکات از طرف مراقب درست و طبق قوانین نباشد کودک تنبیه  می شود وبرای اجرای قوانین این مدرسه ها مسئولینشان از تهدید به مجازات استفاده می کنند...!در حالی که هرگز نباید از اطفال را نباید به منظور مجازات تنبیه کرد. آیا نمی توان نام زندان بر این نهاد گذاشت؟زندانی که کودک اگر به ندای طبیعش گوش فرادهد مجازات می شود! چه مجازاتی بزرگ تر ازین....! منع از فعالیت¸یعنی منع استفاده از حواس و اعضای بدن.در حالی که کودک باید آزاد باشد تا خودش به هر زمان که خواست اطرافش را کشف کند بدون هیچ دستوری. او آزاد است طبق علائقش عمل کند نه طبق علائق شما و البته خاطر نشان سازم منظور من از آزادی ¸آزادی مطلقی نیست که جان کودک را به خطر بیندازد .منظورآزادی تنظیم شده است که مربی ازدور مراقب کودک می باشد و محیط را طوری تنظیم میکند که کودک خودش در جهت آن فعالیت هدایت شود.باید بگویم در سیستم تربیتی شما موانع بسیاری در جهت تربیت کودک وجود دارد که رشد و نمو کودک را به تاخیر می اندازد.

به فرزندانتان چه می آموزید؟ علوم گذشتگان را در قالب کتاب ها پر از مفاهیم غیر قابل درک به آنها می خورانید و او هم باید حفظ کند. چه ابزار و اثاث حزن آور می تواند باشد این کتابها برای کودکان. لحظه ای که این کتاب ها باز می شوند نشاط او هم از بین می رود.کودک چه درکی از اخلاق دارد که سعی می کنید به او درس اخلاق دهید!چرا چیزی را درس می دهید که برای او معنی ندارد¸تلاش شما بیهوده است.سعی شما بر این است که با درسها و کتاب های زیاد¸مطالب بسیاری به آنها بیاموزید و چه معلمانی که در این راه عجله ی زیادی دارند. درحالی که باید به جای این تلاش مراقب باشید افکار صحیح وارد مغزش شود و اشتباه نکند.

ای پدران و مادران به ندای طبیعت کودکانتان گوش فرا دهید چرا که هدایت گرآنها است. طبیعت مدام آنها را به تمرین و ورزش وا می دارد¸ آنهارا با درد و رنج آشنا می کند. در حالی  که کم اهیت ترین درس در مدارس شما و از نظر شما ورزش است.در ارتباط با معلم یا بهتر بگویم مربی¸در سرزمین شما معلم موجودی مقدس است ¸در حالی که از نظر من معلم فقط یک راهنماست نه فرمانده.مربی بایستی جوان باشد نه پیر و سالخورده.زیرا بین کودک و سالخورده وجه اشتراکی وجود ندارد.کودکان نمی توانند سالخورده گان را دوست داشته باشند ولی مجبور می شوند در هر روز ساعت ها او را تحمل کنند و به دستوراتش گوش دهند .

ملاک بسیاری از شما  برای انتخاب یک مربی¸ملاک تجربه می باشد.حتی در سیستم آموزش و پرورش شما از مربیان با تجربه تقدیر هم می شود . شما سعی می کنید مربی با تجربه را برای فرزندتان برگزینید .در حالیکه باز هم در اشتباهید¸ زیرا هیچ کس نمی تواند بیش از یکبار مربی شود و این فرض بسیار غلطی است که  بعد از تربیت اولین شاگرد مهارت مربی بیشتر می شود و حتی اقراری است بر این که مربی در اولین مرتبه ی مربی گری اش ¸مربی خوبی نبوده است.از طرفی دیگر¸مربی ها هم در انتخاب شاگردانشان هیچ اختیاری ندارند و هیچگونه آزادی در این راه وجود ندارد و بار دیگر مربی و کودک ¸تسلیم تصمیم ها و قوانین یک سیستم مستبد  بنام آموزش و پرورش اند.از طرفی کودکانتان را نباید دربند عادت کنید¸عادت ها نمی گذارند کودک هر کاری که خواست انجام دهد و نمی گذارد قوای کودک آزادانه کار کند.

مدرسه هایتان چگونه اند؟خودتان را به جای کودکتان قرار دهید با این تفاوت که آنها از نظر رشدی¸نیازبه فعالیت ¸بازی و کشف  دوباره ی محیطشان دارند ولی شما  از این مرحله ی رشدی عبور کرده اید.چه احساسی دارید از اینکه هر روز مجبورشوید ساعت های متمادی در این فضای  بسته بمانید.شاید بگویید مدرسه ها خوب و بد دارند.اما من می گویم بهترین و بدترین آنها یکی هستند ! چرا؟ چون که با روح لطیف و طبیعت کودک ¸با اصل فعالیت همخوانی ندارد.آنگونه که من دیده ام بی شباهت به زندان نیستند.خودتان قضاوت کنید.یک ساختمان  با تعدادی اتاق در طرفین-فضاهای کوچکی که با دیوار از هم جدا شده اند .محوطه ای کوچک برای تعداد زیادی کودک که وقتی از زندان کلاس راحت می شوند ¸در آن جایی برای راه رفتن هم  ندارند و حتی مراقب رفتارشان هم باید باشند.چه بسا از از دویدن هم منع می شوند .خوب که دقت کردم فهمیدم تمام قوانین این مدارس¸در جهت منع کودکان است¸منع از امیالشان¸خواسته هایشان¸علائقشان.

کودکان مجبورند ساعت ها در کلاس بنشینند و به تابلوی روبرو خیره شوند¸به حرف های معلم گوش دهند و حتی این حق را هم ندارند که به عقب برگردند یا  حتی در کلاس راه بروند! کودکان محکومند آنجه را معلم تکرار می کند یاد بگیریند البته که فرقی نمی کند آن چه معلم می گوید را درک می کنند یا نه ! گویی وظیفه ی معلم خوراندن یک سری مطالب  به ذهن این کودکان است و بس. چه بسیار جانکاه است که صبح خود را اینگونه شروع کنی¸حال که خوب دقت می کنم می توانم خوشحالی کودکان را هنگام فارغ شدن از زندان مدرسه درک کنم¸و چه لحظه ی خوشایندیست.گویی از زندان آزاد شده اند.

این سیستم تربیتی ¸دلیلی روشن بر این است که چرا در این کشور پیشرفتی نیست. باید بگویم تا وقتی اجبار بالای سر کودک باشد که باید این را یاد بگیری...¸تو مجبوری...دانشی تولید نخواهد شد.کودک صفحه ای است که دیگران بر آن  می نوسیند و کودک در این سیستم اهمیتی ندارد¸درحالی که اصل کودک است ولی این نظام تربیتی از این اصل مهم به شدت غافل مانده است. انگار یک نمایشنامه ای از پیش نوشته شده که بازیگران آن کودکانند و  کاگردان آن معلم های.خلاصه بگویم در کشور شما پرورش در قالب  یک آموزش رسمی در آمده است¸در حالیکه نباید هیچ قانونی برای کودکان وضع کرد.

 و در آخر اشاره ای می کنم  به حس رقابتی که بین کودکان در مدارس پیش میآید .حسی که کودک ¸دیگر کودکانرا مانعی میبیند که برای باید بر آنها غلبه کند.حتی در روابطش با دیگران دچار مشکل می شود.با این حس رقابت در نهایت کودک کسی می شود که همه چیز را برای خودش می خواهد و این چنین انسانی چه سودی می تواند به دیگران برساند؟در حالی که در زندگی  طبیعی ¸افراد مساوی اند.سرنوشت انها فقط این است که آدم بشوند.پس قبل از هر چیز باید آدم بودن را آموخت.


نویسنده : صدیقه عباس زاده دانشجوی کارشناسی ارشد روان شناسی دانشگاه الزهرا(س)


با تشکر از دکتر محمد حسنی 

                    

 

                                                                                    

 

 

.

                                                                                                                                

                                                                                        

                                                                                                     

                                                                                        

                                                                                                     

  • صدیقه عباس زاده