educational psychology

وبلاگ انجمن دانشجویی روان شناسی تربیتی دانشگاه الزهرا(س)

educational psychology

وبلاگ انجمن دانشجویی روان شناسی تربیتی دانشگاه الزهرا(س)

این وبلاگ متعلق به انجمن علمی روان شناسی تربیتی دانشگاه الزهرا(س) می باشد.
اعضای انجمن :

صدیقه عباس زاده(دبیر انجمن)
فروغ میرزاخانی
نرجس اسماعیلی
مریم جلالی
سمیه هاشمی

بایگانی

۲ مطلب با موضوع «دست نوشته ها» ثبت شده است

سخنرانی روسو در ایران

صدیقه عباس زاده | Monday, 3 Esfand 1394، 12:14 PM

 

سوال: فرض کنید  ژان ژاک روسو زنده است و به ایران دعوت شده که نظام آموزشی ایران را نقد کند...

 

 

 

 

 

استاد: آقای دکتر محمد حسنی

دانشجو: شادی مشهدی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ژاک ژاک روسو، فیلسوف نامی معاصر اهل فرانسه به دعوت سازمان آموزش و پرورش به ایران آمده و از نظام آموزشی ایران دیدن و ایراداتی را گوشزد کرد. قسمتی از نشست خبری ایشان را برایتان در مطلب ذیل می آوریم:

خبرنگار: جناب آقای روسو، سلام. شما برای نخستین بار است که به ایران آمده اید، نظرتان را در رابطه با کشور ایران بفرمائید؟

روسو: ابتدا سلام عرض می کنم به همه خبرنگارانی که امروز اینجا گرد هم آمده اند. جواب به سوال مطرح شده کمی مشکل است. ایران از نظر من کشوری است با طبیعتی زیبا و دلنشین و مردمی میهمان نواز. در این سفر که آموزش و پرورش ایران از من دعوت به عمل آورد، به چند شهر بزرگ و چند روستا سر زدم و سیستم آموزشیایران را دیدم. سیستم آموزش ایران از این لحاظ بر عکس طبیعتش، کاملا ناپسند است. کودکان و نوجوانان ایران در محیطی به نام مدرسه که از هر لحاظ ساخته و پرداخته دست بشر است زیر نظر افرادی نالایق که خود را معلم و مدیر می نامند آموزش می بینند،  به دور از طبیعت. نقش طبیعت، که خود ما انسان ها را به این جایی که هستیم رسانده اینک از یاد رفته است و تقریبا در بیشتر کشور هایی که به آنها سفر کرده ام هم اوضاع بر همین منوال بود.

خبرنگار: جناب روسو اگر امکانش هست بیشتر راجع به طبیعت توضیح دهید. آیا منظور شما همان طبیعتی است که با چشمان خود می بینیم؟ مانند درخت و دریا و کوه و ...؟

روسو: سوال خوبی را مطرح کردید. سوالی که همه جا از من پرسیده می شود. منظور من از طبیعت آن چیزی که شما گفتید نیست. طبیعت انسانی مد نظر من هست. شاید بتوان نامش را هستی انسان هم نامید. اما من آن را طبیعت انسانی نام می برم. طبیعتی که در درون ما است. ما طبیعتمان انسان است و حیوان طبیعتش حیوان. پس ما بعد از لحظه تولد دارای طبیعت انسانی هستیم و دقت به همان برای آموزش کودکانمان کافی است.انسان از درون رشد میکند و این طبیعت اوست.پس احتیاجی به دخالت در آن نیست.وظیفه انسانها تنها این است که زمینه را برای رشد طبیعی فرزندانشان مهیا کنند.فقط و فقط این کافی است.چرا که ریشه و ذات انسان خودش رسالت و ماموریتش را میداند.

خبرنگار: پس منظور شما این است که همه ما از طبیعت انسانی برخوردار هستیم. خب چگونه این طبیعت را به کار بگیریم؟ آیا نباید برای به کار گرفتن این طبیعت از مربی و مدرسه و کتب درسی که راهنمای ما برای زندگی بهتر و شکل دادن به شخصیت هستند بهترین استفاده را کرد؟

روسو: این طبیعت و به کار گرفتنش حتما نیاز به مربی دارد و من بسیار خوشحالم که شما از کلمه مربی استفاده کردید و از کلماتی مانند معلم و مدیر و ... استفاده نکردید. چرا که معلم همانطور که از اسمش مشخص است تعلیم دهنده هست اما مربی هدایت کننده. بله نیاز به مربی هست اما هر کودک باید تنها توسط یک مربی آنهم از دوران کودکی هدایت و تربیت شود. و آن مربی هم باید بر اساس طبیعت، کودک را هدایت کند. و چه بهتر است که پدر این وظیفه را بپذیرد. اولین کاری که یک مربی باید انجام دهد شناخت کودک است. مربی باید در اولین گام های مربی گری خود نسبت به مراحل رشد طبیعی کودکان شناخت کافی داشته باشد. اما نظر من راجع به کتب درسی که سوال پرسیدید. من از شما می پرسم. ما در کتاب ها دریا را می شناسیم یا با رفتن به ساحل و دیدن دریا؟ کدام بهتر است؟ کودک تا دوازده سالگی نباید کتاب در دست بگیرد، آنوقت در کشور شما از هفت سالگی و حتی کمتر از آن به دست کودک کتاب می دهید. کودک فیلسوف  و دانشجو و ... نیست که کتاب بخواند. کودک، کودک است. بازی می خواهد. دویدن و زمین خوردن می خواهد. کودک، کشف کردن می خواهد. واما راجع به مدرسه. کودکانمان لحظه ای که وارد این دنیا می شوند از همه لحاظ موجوداتی پاک هستند و این اجتماع است که آنها را زشت و ناپاک و پلید می کند. مدرسه هم نمونه کوچک شده همین اجتماع است. پیشنهاد من به همه والدین این است که فرزندانتان را از اجتماع دور نگاه دارید. حتی مدرسه.

خبرنگار: پس کودکان ما کجا رشد کنند؟ ما که نمی توانیم جلوی رشد کودکانمان را بگیریم؟

روسو: موضوع رشد کردن موضوعی است کاملا درونی. انسان از درون رشد می کند و رشد کردن انسان احتیاجی به بودن در اجتماع ندارد.کودک با پاکی مطلق پا به دنیا مینهد.آیا او میداند دروغ چیست؟ نه نمیداند اما حضور در اجتماع دروغ، خیانت، دورویی، دزدی، خشونت و... را در کودک پرورش میدهد. پس خیلی بهتر و زیباتر است اگر کودک پاک را از دنیای پر از گنداب و لجن دور نگه داریم همانطور که انگشتر الماس خود را در صندوقچه ای دور از چشم همگان محافظت می کنیم. وظیفه فراهم کردن امکانات رشد کودک بر عهده مربی او می باشد. مربی ای که وجودش واجب است. و همچنین از وظایف او است که عوامل مخربی چون اجتماع را از کودک دور کند.مربی که کودک را برای کشف حقایق هدایت میکند. مسئله ای که من در ایران دیدم نبود امکانات کافی برای رشد کودک بود. اتفاقاتی مانند تنبیه کودکان و شیرفهم کردن آنها و ... .

خبرنگار: اگر کودک ما مرتکب خطا شود آیا نباید او را تنبیه کنیم؟ در تمامیجوامع می بینیم که برای همه خطا ها تنبیهاتی وجود دارد.

روسو: تنبیه هم خودش باید طبیعی باشد. تنبیهی که ما در نظربگیریم و انجام می دهیم ساخته و پرداخته ذهن بشر است. ذهن خراب اجتماع. انسان اگر خطا کند طبیعت خودش او را تنبیه خواهد کرد. تنبیهی که در حد و اندازه همان خطا است. نه بیشتر و نه کمتر. به طبیعت اعتماد کنید.هر کنشی از طرف طبیعت واکنشی دارد.

خبرنگار: منظورتان از اینکه شیر فهم کردن مانع رشد طبیعی کودک است چیست؟

روسو: مراجعه به کتاب های درسی که با هدف خاصی نوشته شده است و قصد دارد کودک شما را آنطور که برنامه ریزی شده است تربیت کنند، صحیح نمی باشد.بلکه تربیتی هدفمند است. برای جواب گویی به سوال کودک نیازی به مراجعه به کتاب نیست و حتی نباید جواب را حاضر وآماده به کودک گفت. ما با این کار ذهن کودک را تنبل می کنیم. کودک باید خودش مسائل را کشف کند. این شی جلوی من، میکروفون است و همه ما می دانیم اما اگر کودکی از من بپرسد این چیست؟ من بجای اینکه با یک کلمه یا جمله به او بگویم چیست او را پشت میکروفون می نشانم تا ان را بشناسد، کشف کند، تا انعکاس صدایش را بشنود. این بهترین راه برای جواب دادن به سوالات است و باز هم باید بگویم که در این رابطه نیز باید از طبیعت کمک جوییم و کشف کردن را به دست کودک و طبیعتش بسپاریم و خود نظاره گر باشیم و در طبیعت دست نبریم.تنها وظیفه ما این است که هدایت کننده کودک باشیم نه نشان دهنده ی راه صحیح. راه درست را خود کودک باید کشف کند.حتی به قیمت یک عمر سوال پرسیدن!

خبرنگار: جناب روسو سوالی دارم در رابطه با چیزهایی که تجربه کردنش برای ما و کودکانمان مقدور نیست. مثلا ما توان رفتن به کشور دیگری را نداریم پس تنها راه شناساندن آن کشور به کودکمان رجوع به کتاب های جغرافی مدرسه است. در ان کتاب هاست که کودک جهان پیرامونش را می شناسد. پس چطور شما این کتاب ها را نقد می کنید؟

روسو: دوست من کودک شما چه نیازی به این دارد که بداند جهان گرد است یا مربع؟ کودک شما به این نیاز دارد که بداند زمین جلوی خانه صاف است و می تواند در ان فوتبال بازی کند یا کوه، سنگی و شیب دار است و می تواند در ان کوهنوردی کند که این خودش باز کشف خود کودک شماست و نیازی نیست از قبل به او کوه را در کتاب نشان دهیم و او تصویری دوبعدی از ان در ذهن بسازد. کودک باید کوه را لمس کند. برای شناخت کشور های دیگر هم همینطور. هرگاه لازم بود خودش از کتاب هایی که خودش انتخاب کرده است و یا با سفر انها را کشف می کند. با کتاب های جغرافی و تاریخ و ... کودکانمان جغرافی و تاریخ حتی مطالب دیگر را متوجه نمی شوند.برای مثال خیلی بهتر و زیباتر است که کودک شناخت حق و حقانیت ، مفهوم یگانگی و معنویت ، عشق و رنج حاصل از راه رسیدن به آن را از طریق خواندن کتاب منطق الطیر عطار درک و کشف کند نه از طریق حفظ کردن کتب دینی در مدارس.

خبرنگار:  جناب آقای روسو سوالی که برای من پیش آمده این است که ما چه مطالبی را باید طبق طبیعت به کودک آموزش دهیم؟

روسو: خبرنگار عزیز همان طور که به همکارتان در سوال های قبل جواب دادم باید به شما هم بگویم که وظیفه شما به عنوان مربی آموزش دادن فرزندتان نیست بلکه هدایت کردن است. هدایت کردن از شما و آموزش دادن با طبیعت. اما در رابطه با سوال شما باید بگویم که شما تنها و تنها باید از ورود مطالب منفی به محیط آموزشی کودکتان که همان طبیعت او و اطرافیان اوست جلوگیری کنید. کودک خوبی ها را می داند و به خوبی از طبیعت یاد می گیرد اما طبیعت دروغ را به او آموزش نمی دهد بلکه انسان هایی با ذهن خراب این موارد منفی را به او یاد می دهند. پس برای همیشه سبز بودن فرزندتان، خزان را از او دور نگاه دارید.

مدیر برنامه ها و هماهنگ کننده: خبرنگاران عزیز زمان نشست خبری به پایان رسیده است. از همه شما عزیزان تشکر می کنم که سوال هایی را مطرح کردید. از آقای روسو می خواهم اگر حرفی نا گفته دارند بفرمایند. با تشکر از شما.

روسو: من هم از همه خبرنگاران و مدیر برنامه ها تشکر می کنم. در آخر باید بگویم که بیایید به طبیعت اطمینان کنیم و اجازه رشد سالم و صحیح به فرزندانمان بدهیم. بیایید هر کداممان از خودمان شروع کنیم. از همین فردا. به امید روزگاری بهتر و پاک تر با فرزندانی سالم و شاداب. خدانگه دار.

 

  با مطالعه منابع ذیل:

1 - علوی، حمیدرضا؛ شریعتمداری، علی (1385). بررسی تطبیقی آراء تربیتی ژان ژاک روسو و اسلام (اهداف، اصول و روشها).مجله علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه چمران اهواز، دوره سوم، سال سیزدهم، شماره2، صص30-1.

 

2- نقیب زاده، میرعبدالحسین (1392). نگاهی به فلسفه آموزش و پرورش. تهران، طهوری، چاپ بیست و هشتم.

 

3- ابراهیم‌ زاده، عیسی؛ فلسفه‌ی تربیت، تهران، دانشگاه پیام نور، 1383، چاپ پانزدهم




باتشکر از دکتر محمد حسنی

 

 

 

  • صدیقه عباس زاده

سخنرانی(نمادین) ژان ژاک روسو در ایرانی

صدیقه عباس زاده | Friday, 30 Bahman 1394، 07:52 PM

                                                                                                                                

                          بخشی از سخنرانی ژان ژاک روسو در سفر  غیر منتظره اش به ایران

و

نقد آموزش و پرورش ایران

او سخنرانی اش را اینگونه شروع کرد: «هرچه از ید خالق عالم جل شانه بیرون آید از عیب و نقص مبراست¸ولی به محض اینکه به دست اولاد آدم رسید فاسد می شود» وباردیگر در این سفر¸این جملات را تکرار کردم ¸ چراکه به آن معتقد تر شدم و آن را بیشتر لمس کردم.این جمله بر حق است که آدمیزاد میل ندارد هیچ موجودی همان طور که  به دست طبیعت ساخته شده است باقی بماند¸ ولو اینکه آن موجود انسان باشد.گویی در این دیار با قدمت فرهنگی و فرهنگ این چنین کهن نیز این امر صدق می کند قبل از سفرم به ایران امیدوار بودم آنچه شنیده ام حقیقت نباشد ولی افسوس...!که انسان همه گونه در طبیعت دست برده حتی در طبیعت نوع انسان.

شما میل دارید کودکتان را تربیت کنید اما چگونه؟ آیا مفهوم تربیت از نظر شما روشن است...؟ گویی کودک مومی در دستانتان است  که به هر شکل که می خواهید  درمی آوریدش¸و در این راه میل کودک چه اهمیتی دارد؟ در حقیقت که در سرزمینتان ¸هیچ.  میل شما بیشتر اهمیت دارد تا کودکتان.آیا هیچ می دانید با این نوع تربیت کودکتان را تغییر می دهید اما در جهتی منفی. من وظیفه ی خود می دانم  شما را ازین نادانی برهانم و نگاه مبهم و تاریک شما را از تربیت روشن سازم.  حال سوالی دارم... تربیت چیست؟  اندکی بیندیشید.آیا مفهومی ازآن در ذهن دارید.                                                                               

تربیت یا از اشیا است یا آدمیان یا  طبیعت.ما سه استاد داریم.که هرکدام می تواند اثرات مثبت و منفی داشته باشد.اما باید تمام تلاشتان براین باشد که در این سه گونه تربیت به مقصد برسیم و کسی که در این راه به توفیق برسد میتوانم بگویم هنرمند است و بس.چراکه کاری کرده است بزرگ و فراتر از هنر.حال اساس تربیت را بر  طبیعت قرار می دهیم و دو گونه ی دیگر را بر طبیعت.شاید از خود بپرسید چرا؟چون در این بین طبیعت است که خارج از اراده ی ماست و می دانم کلمه ی طبیعت برای شما مبهم است و شاید هرگز تا به این لحظه به این معنی آن را به کار نگرفته باشید.

کودک با فطرتی نیک و پاک آفریده می شودو طبیعت ¸ برنامه ای فطری است که کودک با آن آفریده شده و در هر مرحله از زندگی اش قابلیت های خاص خود را دارد. طبیعت راهنمای رشد کودک است و تحت تاثیر طبیعت ¸به طور خود انگیخته قابلیت ها و قوای تمیز خود را از طریق تمیز اشیا کامل خواهد کرد بی آنکه نیازی به آموزش شما بزرگسالان داشته باشد.بنابراین اگر ما در این برنامه ی فطری و خدادادی دخالت نکنیم کودک قادر است با ذهنی مستقل به نوجوانی برسد و سپس وارد اجتماع شود بدون نیاز به آموزش بزرگسالان.در حالی که میبینم و میبینید شما از بدو تولد کودکانتان سعی می کنید به آنها بیاموزید! این یعنی دخالت در طبیعت. برنامه های اموزشی بسیاری برای کودکانتان وجود دارد که در همه ی انها سعی شده زودتر از موعد آنچه را که شاید از آن هیچ درکی از آن ندارند  با اجبار و بدون علاقه به آنها بیاموزید .و شما چه مشتاق از انها استقبال میکنید در حالی که نمیدانید راه را اشتباه برگزیده اید!  

در روند زندگی انسان، کودکی جایگاه خاصی دارد ، ولی شما چیزی از آن نمی دانید . زیرا به شدت نگران آینده کودک هستیم، یعنی آنچه که او باید بداند تا در بزرگسالی در جامعه موفق شود. حتی «خردمندترین نویسندگان،بدون پرسیدن از خودشان که یک کودک قادر به یادگیری چه چیزی هست،خود را وقف آنچه به آن معتقدند انسان باید بداند، می‌ کنند . آنها همواره در کودک یک انسان بزرگسال را جستجو می‌ کنند، بدون توجه به اینکه او قبل از اینکه یک انسان باشد، چیست؟  

  حال شما را تا جایی که بتوانم از اشتباهات  تعلیم و تربیت کودکانتان آگاه می کنم. تربیت واقعی  ¸تربیتی است که در آن  تمرین¸ عمل ودر کل فعالیت وجود داشته باشد¸نه دستورات شفاهی.زندگی کردن یعنی فعالیت¸یعنی به کار بردن اعضای بدن و حواس و قوای جسمانی و روحانی.حال آنکه فعالیت در سیستم آموزشی شما جایی ندارد و بیشتر قوانین از پیش نوشته شده ای دارید که آن فرمانرواست و تعیین می کند کودک چه  کند یا نکند. چه بسا دستورات شفاهی زیادی که از بالا بر کودک صادر می شود و او باید اطاعت کند.کودکان شما بیشتر منفعل اند و نظام آموزشی شما می خواهد ذهن این کودکان را از محتواهای خشک و غیر قابل درک پر کند.گویی تربیت در این سرزمین یعنی اطاعت کورکورانه و اجرای کودک از دستورات بزرگترها ¸اماشما سخت در اشتباهید.

کودک باید آزاد باشد تا خودش طبق برنامه ی طبیعت خود آنچه را می خواهد با فعالیت هایش در طبیعت بیاموزد نه اینکه شما به آنها بیاموزید. این برنامه های آموزشی که برای  انها پیاده می کنید بر خلاف رشد طبیعی آنهاست زیرا برنامه اصلی با خود آنها آفریده شده و نیازی به این برنامه ها نیست.

کودکانتان محکوم هستند در سنین خاصی به مدرسه روند¸ این در حالی است که آنها باید برای پاک ماندن فطرتشان از مدرسه  و اجتماع دور بمانند و در این مدرسه معلم حکم یک فرمانده است که حکم می کند و کودک ناگزیر اجرا می کند و فرمانبر است. در حالی که کودک نیازی به معلم ندارد و بهتر بگویم نیاز به یک راهنما داردیعنی به یک مربی. اگر کودک بخواهد فقط به اوامر شما و معلمش گوش فرا دهد پس دیگر جایی برای استفاده از ذهنش وجود دارد؟؟ چه بسیار مشکلاتی که از وجود همین معلم سرچشمه می گیرد.

مدرسه هایتان فضاهایی بسته ¸ با تعداد زیادی کودک و معلم و مراقبین¸که مدام رفتارها و فعالیت های کودک زیر نظر ,است و اگررفتار حرکات از طرف مراقب درست و طبق قوانین نباشد کودک تنبیه  می شود وبرای اجرای قوانین این مدرسه ها مسئولینشان از تهدید به مجازات استفاده می کنند...!در حالی که هرگز نباید از اطفال را نباید به منظور مجازات تنبیه کرد. آیا نمی توان نام زندان بر این نهاد گذاشت؟زندانی که کودک اگر به ندای طبیعش گوش فرادهد مجازات می شود! چه مجازاتی بزرگ تر ازین....! منع از فعالیت¸یعنی منع استفاده از حواس و اعضای بدن.در حالی که کودک باید آزاد باشد تا خودش به هر زمان که خواست اطرافش را کشف کند بدون هیچ دستوری. او آزاد است طبق علائقش عمل کند نه طبق علائق شما و البته خاطر نشان سازم منظور من از آزادی ¸آزادی مطلقی نیست که جان کودک را به خطر بیندازد .منظورآزادی تنظیم شده است که مربی ازدور مراقب کودک می باشد و محیط را طوری تنظیم میکند که کودک خودش در جهت آن فعالیت هدایت شود.باید بگویم در سیستم تربیتی شما موانع بسیاری در جهت تربیت کودک وجود دارد که رشد و نمو کودک را به تاخیر می اندازد.

به فرزندانتان چه می آموزید؟ علوم گذشتگان را در قالب کتاب ها پر از مفاهیم غیر قابل درک به آنها می خورانید و او هم باید حفظ کند. چه ابزار و اثاث حزن آور می تواند باشد این کتابها برای کودکان. لحظه ای که این کتاب ها باز می شوند نشاط او هم از بین می رود.کودک چه درکی از اخلاق دارد که سعی می کنید به او درس اخلاق دهید!چرا چیزی را درس می دهید که برای او معنی ندارد¸تلاش شما بیهوده است.سعی شما بر این است که با درسها و کتاب های زیاد¸مطالب بسیاری به آنها بیاموزید و چه معلمانی که در این راه عجله ی زیادی دارند. درحالی که باید به جای این تلاش مراقب باشید افکار صحیح وارد مغزش شود و اشتباه نکند.

ای پدران و مادران به ندای طبیعت کودکانتان گوش فرا دهید چرا که هدایت گرآنها است. طبیعت مدام آنها را به تمرین و ورزش وا می دارد¸ آنهارا با درد و رنج آشنا می کند. در حالی  که کم اهیت ترین درس در مدارس شما و از نظر شما ورزش است.در ارتباط با معلم یا بهتر بگویم مربی¸در سرزمین شما معلم موجودی مقدس است ¸در حالی که از نظر من معلم فقط یک راهنماست نه فرمانده.مربی بایستی جوان باشد نه پیر و سالخورده.زیرا بین کودک و سالخورده وجه اشتراکی وجود ندارد.کودکان نمی توانند سالخورده گان را دوست داشته باشند ولی مجبور می شوند در هر روز ساعت ها او را تحمل کنند و به دستوراتش گوش دهند .

ملاک بسیاری از شما  برای انتخاب یک مربی¸ملاک تجربه می باشد.حتی در سیستم آموزش و پرورش شما از مربیان با تجربه تقدیر هم می شود . شما سعی می کنید مربی با تجربه را برای فرزندتان برگزینید .در حالیکه باز هم در اشتباهید¸ زیرا هیچ کس نمی تواند بیش از یکبار مربی شود و این فرض بسیار غلطی است که  بعد از تربیت اولین شاگرد مهارت مربی بیشتر می شود و حتی اقراری است بر این که مربی در اولین مرتبه ی مربی گری اش ¸مربی خوبی نبوده است.از طرفی دیگر¸مربی ها هم در انتخاب شاگردانشان هیچ اختیاری ندارند و هیچگونه آزادی در این راه وجود ندارد و بار دیگر مربی و کودک ¸تسلیم تصمیم ها و قوانین یک سیستم مستبد  بنام آموزش و پرورش اند.از طرفی کودکانتان را نباید دربند عادت کنید¸عادت ها نمی گذارند کودک هر کاری که خواست انجام دهد و نمی گذارد قوای کودک آزادانه کار کند.

مدرسه هایتان چگونه اند؟خودتان را به جای کودکتان قرار دهید با این تفاوت که آنها از نظر رشدی¸نیازبه فعالیت ¸بازی و کشف  دوباره ی محیطشان دارند ولی شما  از این مرحله ی رشدی عبور کرده اید.چه احساسی دارید از اینکه هر روز مجبورشوید ساعت های متمادی در این فضای  بسته بمانید.شاید بگویید مدرسه ها خوب و بد دارند.اما من می گویم بهترین و بدترین آنها یکی هستند ! چرا؟ چون که با روح لطیف و طبیعت کودک ¸با اصل فعالیت همخوانی ندارد.آنگونه که من دیده ام بی شباهت به زندان نیستند.خودتان قضاوت کنید.یک ساختمان  با تعدادی اتاق در طرفین-فضاهای کوچکی که با دیوار از هم جدا شده اند .محوطه ای کوچک برای تعداد زیادی کودک که وقتی از زندان کلاس راحت می شوند ¸در آن جایی برای راه رفتن هم  ندارند و حتی مراقب رفتارشان هم باید باشند.چه بسا از از دویدن هم منع می شوند .خوب که دقت کردم فهمیدم تمام قوانین این مدارس¸در جهت منع کودکان است¸منع از امیالشان¸خواسته هایشان¸علائقشان.

کودکان مجبورند ساعت ها در کلاس بنشینند و به تابلوی روبرو خیره شوند¸به حرف های معلم گوش دهند و حتی این حق را هم ندارند که به عقب برگردند یا  حتی در کلاس راه بروند! کودکان محکومند آنجه را معلم تکرار می کند یاد بگیریند البته که فرقی نمی کند آن چه معلم می گوید را درک می کنند یا نه ! گویی وظیفه ی معلم خوراندن یک سری مطالب  به ذهن این کودکان است و بس. چه بسیار جانکاه است که صبح خود را اینگونه شروع کنی¸حال که خوب دقت می کنم می توانم خوشحالی کودکان را هنگام فارغ شدن از زندان مدرسه درک کنم¸و چه لحظه ی خوشایندیست.گویی از زندان آزاد شده اند.

این سیستم تربیتی ¸دلیلی روشن بر این است که چرا در این کشور پیشرفتی نیست. باید بگویم تا وقتی اجبار بالای سر کودک باشد که باید این را یاد بگیری...¸تو مجبوری...دانشی تولید نخواهد شد.کودک صفحه ای است که دیگران بر آن  می نوسیند و کودک در این سیستم اهمیتی ندارد¸درحالی که اصل کودک است ولی این نظام تربیتی از این اصل مهم به شدت غافل مانده است. انگار یک نمایشنامه ای از پیش نوشته شده که بازیگران آن کودکانند و  کاگردان آن معلم های.خلاصه بگویم در کشور شما پرورش در قالب  یک آموزش رسمی در آمده است¸در حالیکه نباید هیچ قانونی برای کودکان وضع کرد.

 و در آخر اشاره ای می کنم  به حس رقابتی که بین کودکان در مدارس پیش میآید .حسی که کودک ¸دیگر کودکانرا مانعی میبیند که برای باید بر آنها غلبه کند.حتی در روابطش با دیگران دچار مشکل می شود.با این حس رقابت در نهایت کودک کسی می شود که همه چیز را برای خودش می خواهد و این چنین انسانی چه سودی می تواند به دیگران برساند؟در حالی که در زندگی  طبیعی ¸افراد مساوی اند.سرنوشت انها فقط این است که آدم بشوند.پس قبل از هر چیز باید آدم بودن را آموخت.


نویسنده : صدیقه عباس زاده دانشجوی کارشناسی ارشد روان شناسی دانشگاه الزهرا(س)


با تشکر از دکتر محمد حسنی 

                    

 

                                                                                    

 

 

.

                                                                                                                                

                                                                                        

                                                                                                     

                                                                                        

                                                                                                     

  • صدیقه عباس زاده